بازدید امروز : 262
بازدید دیروز : 62
از جلوی درب پژوهشکده حوزه و دانشگاه می گذشتم، چشمم به بنری افتاد که در آن همایش مدیریت استراتژیک فرهنگی را اعلام و برای تشکیل آن فراخوان کرده بود. به نظرم رسید که آنها از یک نکته مهم غافل هستند، بنابراین تصمیم گرفتم این مطلب را بنویسم.
ضعف تئوریک مدیریت فرهنگی:
امروزه بیشتر در مورد مدیریت استراتژیک فرهنگی یا اقتصادی و یا سیاسی بحث می شود و همایش و سمینارها بیشتر ناظر به این مرحله از مدیریت است، غافل از اینکه قبل از طرح این نوع مدیریت باید درباره مدیریت تئوریک سخن گفت.
مشکل مدیریت امروزی جوامع و از جمله کشور ما بیشتر ناشی از نداشتن یک تئوری جامع نگر نظری پشتیبان است. در برنامه های کشوری نهایتا در مورد استراتژی و راهبرد کلی چند ساله مثلا، تصمیم گیری می شود، ولی در مورد داشتن تئوری و مشاوره با تئوریسین ها اهتمام جدی وجود ندارد.
التبه در مورد داشتن تئوریسین هم با کمبود جدی مواجه هستیم. حوزه تئوری به خصوص در این روزگار با چالش های فراوان و سردرگمی بسیاری روبرو است. ما تئوری های نظری در مورد جهان بینی و زندگی انسان را معمولا از فلسفه می گیریم، در حالی که فلسفه کنونی و کسانی که ذهن فلسفی دارند، حتی در فلسفه دان های اسلامی، به هیچ وجه قابل اعتماد نیستند و این حالت ناشی از مشکل ذهن گرایی و خرافاتی است که در فلسفه وجود دارد. عرفان نظری تئوری جامع تر و واقعی تری را نسبت به هستی عرضه می کند، ولی در این زمینه هم مشکلات فراوانی وجود دارد، اولا عرفان نظری باید توسط شیعه ویرایش و پردازش شود تا مشکلات ناشی از ذهنیت کلامی عرفای اهل سنت از آن پاک گردد و ثانیا به عنوان یک اندیشه تئوریک به آن نگاه شود و اندیشه مندان با بدبینی و عدم درک از کنار آن بی توجه عبور نکنند.
در زمینه مدیریت تئوریک در غرب شکل کار خوب است، غربی ها مشکل تئوری ندارند، از نظر روش آنها از ما کاملتر عمل می کنند، یعنی راهبردهای اجتماعی شان تئوریک است، تصمیم گیری های کلی و جزئی آنها در عرصه سیاست و فرهنگ و جامعه از اندیشه شروع می شود و در غرب فیلسوفان هستند که جوامع را هدایت می کنند.
در این نوع جوامع شکل کار خوب است، ولی محتوای آنها مشکل جدی دارد. مشکل آنها نداشتن تئوری نیست، آنها تئوری دارند، منتها تئوری آنها ناقص، محدود و مادی گرا است، در نتیجه، تمامی برنامه های راهبردی فرهنگی و اجتماعی آنها انسان ها را به سمت مادی گرایی و فرهنگ مادی سوق می دهد.
ولی در جوامع مسلمان وضعیت بسیار پیچیده است. ما فلسفه و جهان بینی الهی داریم، ولی اولا در این زمینه تئوری کامل و جامعی وجود ندارد، متکلم و فیلسوف و عارف هر کدام نظریه خاصی را در مورد حقیقت، هستی و زندگی انسان ارایه می دهند و نظم تئوریک پذیرفته شده ای در عرصه اندیشه و جامعه وجود ندارد. ثانیا راهبرد های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و مانند آن از تئوری پردازی اسلامی ناشی نمی شود. اینگونه راهبردها عموما مستقل از اندیشه اسلامی و در اغلب موارد تحت تاثیر آموزه های ترجمه شده غربی ارایه می شود.
به عبارت دیگر ما هم مشکل شکلی داریم و هم مشکل محتوایی. اولا رابطه ایدوئولوژی با جهان بینی آنچنان که باید برقرار نیست، نظامات راهبردی و اجرایی، از نظامات اندیشه ای جداگانه حرکت می کنند، جامعه فکری و فرهنگی توسط فیلسوف و عارف واقعی و تئوریسن رهبری نمی شود و ثانیا در خود فهم جهان بینی دچار چند گانگی و ذهنیت گرایی و مشکلات معرفتی فراوانی هستیم که فلسفه ما را منزوی و از صحنه جامعه خارج کرده است.
البته در این زمان امام خمینی رض یک تئوریسن بود و با قدرت تئوریک خود توانست انقلاب اسلامی را رهبری کند و حکومت اسلامی تشکیل بدهد. اصولا تشکیل یک نحله جدید در اندیشه و یا سیاست و حکومت کار تئوریسین است و امام خمینی با فهم تئوریکی که از دین و هستی داشت در این روزگار توانست حکومت جمهوری اسلامی، یعنی مردم سالاری اسلامی را به عنوان یک سیاست و روش حکومتی جدید به جهانیان عرضه کند.
ولی خوب امثال امام خمینی رض خیلی کم هستند و نباید از هر کسی که اندکی فلسفه یا عرفان خوانده توقع داشت که بتواند یک تئوریسین ماهر و کامل باشد. در این روزگار ما با مشکل جدی کمبود تئوریسین مواجه هستیم. البته کسانی که ادعای آن را داشته باشند، فراوان اند، ولی کسانی که به حقیقت از جامع و کلان نگری هستی شناسانه، دین شناسانه و انسان شناسانه برخوردار باشند، بسیار نادر الوجودند.
مدیریت فرهنگی در راس همه مدیریت ها است. اگر مدیریت فرهنگی تئوریک باشد، آنگاه می توان توقع داشت که مدیریت های دیگر که زیر مجموعه فرهنگ هستند، تئوریک و جامع نگر شوند.
مشکل امروز جامعه ما این است که فرهنگ کشور نهایتا دست تکنیسین ها افتاده و رهبری تئوریک قابل اعتنایی در آن دیده نمی شود. هنر اسلامی و فرهنگ اسلامی داریم، ولی هیچگونه تعریف واقعی و تئوریکی از اسلامی بودن در دست نیست.
می خواهیم دانشگاه اسلامی داشته باشیم، ولی اسلامی کردن دانشگاه یک کار تئوریک است. به خاطر همین هم نابسامانی بسیار زیادی در این عرصه به چشم می خورد و ما حتی هنوز نتوانسته ایم فلسفه حجاب و پوشش را به درستی و به صورت تئوریک برای نسل جوان بیان کنیم تا این نسل با آرامش و آگاهی خود انتخاب گر ارزش های فرهنگی اسلام باشد.
دین گریزی امروزی جوان ها و جوامع انسانی عمدتا به خاطر این است که دستگاه های فرهنگی و فرهیختگان و اندیش مندان جامعه در بیان تئوریک زندگی انسان و هدف آن دچار ضعف هستند. موسساتی که دائم در پی تعیین راهبرد و استراتژی در بخش های مختلف جامعه هستند، فراوانند و تلاش های زیادی هم انجام می شود، ولی تا زمانی که این تلاش ها توسط اندیش مندان و تئوری شناسان اسلامی هدایت نشود، به جای خوبی نخواهد رسید.
3-2-87
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید